متن و ترجمه عربی درس اول پایه دوازدهم انسانی
الداء و الدواء
قيمَةُ کُلِّ امْرِئٍ ما يُحْسِنُهُ. (أَميرُ الْمُؤمِنينَ عَليٌّ)
ارزش هر انسانی به آن چيزی است که آن را به خوبی انجام می دهد.
الدرس الأول
مِنَ الأَشعارِ الْمَنسوبَةِ إلَی الْإمامِ عَليٍّ
اَلدّاءُ وَ الدَّواءُ (بیماری و دارو)
دواؤك فيك وما تُبصِرُ / و داؤُك مِنك ولا تَشْعُرُ
ترجمه: دارويت در خودت است و نمی بينی [نيز] دارويت از خودت است و حس نمی کنی.
أَ تَزْعَمُ أَنَّك جِرْمٌ صَغيرٌ / و فيك انْطوى الْعالَمُ الأَكبَر
ترجمه: آيا می پنداری که تو چيزی کوچک هستی؟ حال آنکه جهان بزرگتر در تو درهم پيچيده است.
اَلنّاسُ أَکْفاءٌ (مردم يکسان اند)
اَلنّاسُ مِن جهةِ الْآباءِ أَكْفاءُ / أَبوهُمُ آدمٌ والْأمُّ حَوّاءُ
ترجمه: مردم از نظر پدر و مادر (پدران، نياکان) يکسان اند. پدرشان آدم و مادر[شان] حوّاست.
وقَدْرُ كُلّ امْرِئٍ ما كان يُحْسِنُهُ / و لِلرجالِ عَلَى الْأفعالِ أَسماءُ
ترجمه: و ارزش هر آدمی به کاری است که آن را به خوبی انجام می داده است (می دهد). و انسانها با کارهايشان نامهايی دارند. (هر انسانی با کارش شناخته شده و با آن ناميده می شود.)
فَفُزْ بِعِلْمٍ ولاتَطْلُبْ بِه بَدَلاً / فَالناسُ مَوتَى و أَهلُ الْعِلْمِ أَحياءُ
ترجمه: پس به کمک دانش رستگار شو و برای آن جايگزينی نخواه که مردم، مُرده و اهل دانش زنده اند.
اَلْفَخْرُ بِالْعَفافِ (سربلندی با پاکدامنی)
أَيُّهَا الْفاخِرُ جَهلاً بِالنَّسَبْ / إنَّمَا النّاسُ لِأُمٍّ و لِأبْ
ترجمه: ای که نابخردانه افتخار کننده به دودمان هستی، مردم، تنها از يک مادر و يک پدراند.
هَل تَراهُم خُلِقوا مِن فِضَّةٍ / أَمْ حَديدٍ أَمْ نُحاسٍ أَمْ ذَهَبْ
ترجمه: آيا آنان را می بينی (می پنداری) که از نقره، آهن، مس يا طلا آفريده شده اند؟
بَل تَراهُم خُلِقوا مِنْ طينَةٍ / هَل سِویٰ لَحْمٍ و عَظمٍ وعَصَبْ
ترجمه: بلکه آنان را می بينی از تکّه گِلی آفريده شده اند. آيا به جز گوشت و استخوان و پی اند؟
إنَّمَا الْفَخْرُ لِعَقلٍ ثابِتٍ / وَ حَياءٍ وَعَفافٍ وأَدَبْ
ترجمه: افتخار، تنها به خِردی استوار، شرم، پاکدامنی و ادب است.
المعجم
انِطْوَیٰ: به هم پيچيده شد
الَدّاء: بيماری
الَعْظمْ: استخوان جمع: الَعْظام
الَمْرَض ≠ الَشِّفاء، الَصِّحَّة
الَلحَّم : گوشت «جمع: اَللُّحوم»
أبَصْرَ: نگاه كرد
زَعَمَ: گمان كرد
اَلنُّحاس: مس
الَحْديد: آهن
الَبْدَل: جانشين «جمع: اَلْأبدال»
سِویٰ: جُز
اَلعْصَب: پی، عصب «جمع: الَأعَصاب»
الَجْرْم: پيکر «جمع: اَلْأجْرام»
اَلطّين، اَلطّينَة: گلِ، سرشت